management arbour

سیری در گستره مدیریت

management arbour

سیری در گستره مدیریت

سوپ ادیسون

ادیسون برای استخدام افراد ابتدا آنها را به ناهار دعوت می کرد. 


هنگامی که سوپ را می آوردند دقت می کرد و افرادی 


را انتخاب میکرد که پیش از چشیدن سوپ به آن نمک نمی زدند.


 سپس از انها سوال هایی می پرسید و توانایی های آنها را با دیدی


 بسیار جدی بررسی می کرد اما افرادی که پیش از چشیدن سوپ

 

به ان نمک میزدند مناسب کار او نبودند زیرا او معتقد بود این افراد در

 

برخورد با پدیده هی زندگی چشم بند اسب به چشم دارند.آنها درباره

 

آنچه ممکن و آن چه غیر ممکن است مفروضات و قید و بند های زیادی


 در ذهن خود دارند آنها همیشه فرض می کنند سوپ نیاز به نمک دارد

 

بدون آن که آن را چشیده باشند...


بمب تبلیغات در جهان :پپسی روی کره ماه

یکی از دوستان ایمیلی واسم فرستاد که خیلی برام عجیبو خارج از جعبه بود.گفتم بذارم اینجا دیگر دوستان هم استفاده کنن
لوگوی پپسی را شامگاه 5 ژوئن در آسمان خاورمیانه روی کره ی ماه مشاهده نمایید !...

بمب تبلیغات در جهان :
به گزارش نیو نیوز بالاخره پس از مدتها شرکت پپسی توانست طرح تبلیغاتی خود برای تاباندن لوگوی پپسی بر روی کره ماه را که با مخالفت سازمان محیط زیست ملل متحد یو.اِن.ئی.پی مواجه بود را به مرحله ی اجرا برساند .
بر اساس این برنامه اولین پروژه ی آزمایشی تابش نور بر سطح کره ی ماه در تاریخ 5 ژوئن 2012 ...(16 خرداد 91) در منطقه خاور میانه که شرایط مناسب تری را برای انجام این کار دارا میباشد انجام خواهد شد .
زمان دقیق این پدیده ی غیرطبیعی و جالب شامگاه شانزدهم ژوئن به وقت ایران در ساعت 23:30 دقیقه است که در سرتاسر ایران نیز به صورت کامل قابل رویت خواهد بود . مدت تابش احتمالا تنها حدود 15 دقیقه به طول خواهد انجامید
در صورت موفقیت کامل پروژه ،این طرح تبلیغاتی به صورت رسمی در نقاط دیگر جهان توسط شرکت پپسی و احتمالا دیگر غول های عرصه ی تجارت جهانی اجرا خواهد
 
 

دانشجو!؟!؟

یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری 
جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخر


                



یک وعده غذای سلف

1.بیفستراناگوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2.چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

کارت دانشجویی

1.کارت شناسایی و هویت دانشجو

2.تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوپ است


ادامه مطلب ...

جزیره یک دلاری

                  

یکی بود یکی نبود. یک کشور کوچکی بود. این کشور یک جزیره کوچک بود. کل پول موجود در این جزیره 2 دلار بود؛ 2 سکه 1 دلاری که بین مردم در جریان بود. جمعیت این کشور 3 نفر بود. تام مالک زمین جزیره بود. جان و ژاک هر کدام یک سکه 1 دلاری داشتند.

 

- جان زمین را از تام به قیمت 1 دلار خرید. حالا تام و ژاک هر کدام 1 دلار داشتند و جان مالک زمین بود که 1 دلار ارزش داشت. دارایی خالص کشور 3 دلار شد.

 

- ژاک فکر کرد که فقط یک قطعه زمین در کشور وجود دارد و از آنجایی که زمین قابل تولید نیست، ارزشش بالا خواهد رفت. بنابراین 1 دلار از تام قرض کرد و با 1 دلار خودش، زمین را از جان به قیمت 2 دلار خرید. تام یک دلار به ژاک قرض داده است. بنابراین دارایی خالص او 1 دلار است. جان زمینش را به قیمت 2 دلار فروخت. بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. ژاک مالک زمینی به قیمت 2 دلار است، اما یک دلار به تام بدهکار است. بنابراین دارایی خالص او 1 دلار است. دارایی خالص کشور 4 دلار شد.

 

- تام دید که ارزش زمینی که یک وقت مالکش بود افزایش یافته است. او از فروختن زمین پشیمان شده بود. تام یک دلار به ژاک قرض داده بود. پس 2 دلار از تام قرض کرد و زمین را به قیمت 3 دلار از ژاک خرید. در نتیجه، حالا مالک زمینی به قیمت 3 دلار است. اما از آنجایی که 2 دلار به جان بدهکار است دارایی خالص او 1 دلار است. جان 2 دلار به تام قرض داده است. بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. ژاک اکنون 2 دلار دارد. بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. دارایی خالص کشور 5 دلار شد. حبابی در حال شکل‌گیری است.

 

- جان دید که ارزش زمین در حال بالا رفتن است. او هم تمایل داشت مالک زمین شود. 2 دلار داشت و 2 دلار از ژاک قرض کرد و زمین را به قیمت 4 دلار از تام خرید. در نتیجه، تام قرضش را برگرداند و حالا 2 دلار دارد. دارایی خالص او 2 دلار است. جان مالک زمینی به ارزش 4 دلار است اما چون 2 دلار از ژاک قرض کرده است دارایی خالص او 2 دلار است. ژاک 2 دلار به جان قرض داده است و بنابراین دارایی خالص او 2 دلار است. دارایی خالص کشور 6 دلار شد، اگر چه کشور همان یک قطعه زمین و 2 سکه 1 دلاری در گردش را دارد.

 

- همه پول بیشتری داشتند و خوشحال و خوشبخت بودند تا اینکه یک روز افکار نگران‌کننده‌ای به ذهن ژاک خطور کرد. «هی، کجای کاری؟ اگر افزایش قیمت زمین متوقف بشه، اونوقت جان چطوری میتونه قرض منو پس بده. فقط 2 دلار تو کشور هست و فکر کنم بعد از این همه معامله، ارزش زمین جان حداکثر 1 دلار باشه، نه بیشتر.»

 

- تام هم همین فکر را کرد. دیگر هیچکس نمی‌خواست زمین را بخرد. در نهایت، تام 2 دلار دارد و دارایی خالص او 2 دلار است. جان 2 دلار به ژاک بدهکار است و زمینی که فکر می‌کرد 4 دلار می‌ارزد حالا 1 دلار ارزش دارد. بنابراین دارایی خالص او 1 دلار است. ژاک 2 دلار به جان قرض داده است، اما چه قرضی! اگر چه دارایی خالص ژاک هنوز 2 دلار است اما قلبش بد جوری میزنه. دارایی خالص کشور 3 دلار شد!

 

- خب چه کسی 3 دلار از کشور دزدیده است؟ البته قبل از اینکه حباب بترکد جان فکر می‌کرد زمینش 4 دلار می‌ارزد. در واقع قبل از ترکیدن حباب، دارایی خالص کشور روی کاغذ 6 دلار بود. جان چاره‌ای جز اعلام ورشکستگی ندارد. ژاک هم زمین 1 دلاری را به جای قرضش از جان می‌گیرد. حالا تام 2 دلار دارد. جان ورشکسته است و دارایی خالص او صفر دلار است (هم چیز را از دست داده است). ژاک هم چاره‌ای ندارد جز اینکه به زمین 1 دلاری اکتفا کند. پس دارایی خالص کشور 3 دلار است.

 

- تام برنده است. جان بازنده است. ژاک هم خوش‌شانس است که دارایی اولیه خود را دارد!

 

 

_________________________________

- وقتی حبابی در حال شکل‌گیری است دیون افراد به یکدیگر افزایش می‌یابد.

- داستان این جزیره یک سیستم بسته است و کشور دیگری وجود ندارد و بنابراین بدهی خارجی نیز وجود ندارد. ارزش دارایی تنها بر اساس پول جزیره محاسبه می‌شود. بنابراین ضرری در کل وجود نخواهد داشت.

- وقتی حباب می‌ترکد، افراد دارای پول نقد برنده هستند. افراد دارای مال یا قرض بازنده هستند و در بدترین حالت ورشکسته می‌شوند.

- اگر در این کشور نفر چهارمی هم با 1 دلار بود اما وارد این بازی نمی‌شد نه می‌برد نه می‌باخت اما می‌دید که ارزش پولش بالا و پایین می‌رود.

- وقتی حباب در حال بزرگ شدن است همه پول بیشتری به دست می‌آورند.

- اگر شما باهوش باشید و بدانید حبابی در حال بزرگ شدن است، می‌‌ارزد که پول قرضکنید و وارد بازی شوید اما باید بدانید چه زمانی همه چیز را به پول نقد تبدیل کنید.

- همانند زمین، این پدیده برای کالاهای دیگر صادق است.

- ارزش واقعی زمین یا دیگر کالاها وابستگی زیادی به رفتار روانی جامعه دارد.

نظر شما چیست؟

همیشه هست...

همیشه هست...

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود

یک کم کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم

قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" ،

 مقداری خرد پشت "چه میدونم"

و اندکی درد پشت "اشکال نداره" هست...

می‌آموزی و می‌آموزی...

می‌آموزی و می‌آموزی

 

کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.
ا...ین‌که عشق تکیه‌کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر.
و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند
و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند.
و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم‌امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد
کم کم یاد می‌گیری
که حتی نور خورشید می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.
بعد باغ خود را می‌کاری و روحت را زینت می‌دهی
به جای این‌که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
و یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی...
که محکم هستی...
که خیلی می‌ارزی.
و می‌آموزی و می‌آموزی
با هر خداحافظی
یاد می‌گیری...!
خورخه لوییس بورخس / مترجم : محسن عمادی

سکوت...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نامه ای به خدا

خدای من ، بی نهایت ازت ممنونم 

                                            

 

امروز ۱۳۹۰/۶/۶خیلی خوشحالم دیروز خبر قبولیمو واسه کنکور کارشناسی دیدم وای رتبه ۱۴۵ خدایا خیلی دوست دارم

بابک بختیاری موسس آیس پک

زندگینامه بابک بختیاری موسس فروشگاه های زنجیره ای آیس پک 

                        

گفت‌وگو با بابک بختیاری کارآفرین برتر بخش خدمات
نام شرکت: آیس‌پک ایرانیان
موضوع کسب‌وکار: تهیه بستنی آیس‌پک و فرانشایز محصولات
در سال 1357 در تهران به دنیا آمدم. پدرم شغل آزاد دارد و مادرم خانه‌دار است. 

                                              

ادامه مطلب ...

گوشی تلفن همراه یا سوشی

یک شرکت ژاپنی گوشی های تلفن همراه را با غذای سنتی این کشور “سوشی” و میوه تزئین کرده است. این ابتکار با استقبال گسترده مردم در بازار فروش موبایل روبرو شده است. 

  

                   

 

                   

                  

خدا با ما نشسته چای مینوشه..

               

               

من این روزا یه حال دیگه ای دارم..

.همیشه هیچ وقت این طور نبودم ...

 همیشه نیمه خالی رو میدیدم ..

به فکر نیمه های پر نبودم..

 

ادامه مطلب ...

دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت.

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:

«دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.»

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: «این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد. 

 

                        

ادامه مطلب ...